یادداشت
نقش قابل توجه انواع سلولهای بنیادی برای درک پاتوفیزیولوژی و درمان افسردگی
سلولهای بنیادی به عنوان مدلی برای شناخت افسردگی و مکانیسم آن معرفی شده است.
امتیاز:
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بنیان، اختلال افسردگی اساسی (MDD) که در زبان عامیانه به عنوان افسردگی شناخته میشود، یک وضعیت ناتوان کننده است که تقریباً 3.8٪ از جمعیت جهان را تحت تاثیر قرار میدهد، که 5.0٪ از آنها بزرگسالان و 5.7٪ بالای 60 سال هستند. MDD از تغییرات خلقی رایج متمایز میشود. پاسخهای احساسی کوتاه مدت به دلیل تغییرات ظریف در ماده خاکستری و سفید، از جمله لوب فرونتال، هیپوکامپ، لوب تمپورال، تالاموس، جسم مخطط و آمیگدال است. اگر با شدت متوسط یا شدید رخ دهد، میتواند برای سلامت کلی فرد مضر باشد.
نوروشیمی افسردگی: فرضیه مونوآمین
اختلال در تنظیم نوراپی نفرین (NE)، سروتونین (5-هیدروکسی تریپتامین، 5HT) و دوپامین (DA) با تغییرات پاتولوژیک دیده شده در افسردگی مرتبط است. با توجه به فرضیه مونوآمین افسردگی، NE، 5HT و DA به طور همزمان برای تنظیم احساسات و خلق و خو کار میکنند. در خلق افسردگی، بی نظمی این سه مونوآمین مشاهده میشود، همراه با سطح 5HT خارج سلولی کمتر از حد متوسط. گزارش شده است که مونوآمینها و متابولیتها در ادرار، خون و مایع مغزی نخاعی (CSF) بیماران مبتلا به افسردگی در مقایسه با گروه کنترل هم سن پایین تر هستند.
عوامل رشد دخیل در افسردگی
چندین عامل بیولوژیکی مرتبط با علائم افسردگی وجود دارد. بررسی شده است که تغییرات اپی ژنتیکی ناشی از استرس میتواند منجر به افسردگی شود. دو متاآنالیز مطالعاتی که ساختار لوب تمپورال را در MDD بررسی میکردند نشان داد که بیماران مبتلا به افسردگی مکرر هیپوکامپ کوچکتری دارند. شکل پذیری سیناپسی در مدارهای عصبی مرتبط با رفتارهای افسردگی توسط فاکتور نوروتروفیک مشتق از مغز (BDNF) تنظیم میشود.
افسردگی به عنوان یک اختلال عصبی
اختلالات نورودژنراتیو شرایطی هستند که در آن سلولهای سیستم عصبی مرکزی از کار میافتند یا میمیرند. اکثر بیماریهای عصبی غیرقابل درمان هستند و اغلب با گذشت زمان بدتر میشوند. نشان داده شده است که بیمارانی که از افسردگی رنج میبرند در مقایسه با افراد سالم دارای ضخامت قشر مغزی در قسمت گیجگاهی فوقانی راست، لوب گیجگاهی تحتانی چپ و پارس اوربیتالیس راست هستند. تغییرات ساختاری قشر گیجگاهی و پیشانی نیز در افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب گزارش شده است. آتروفی دیده شده در قشر پیش پیشانی و گیجگاهی ممکن است یک الگوی معمولی از تغییرات قشر و زیر قشری باشد. هیپوکامپ، یکی از ساختارهای لیمبیک که بیشتر مورد بررسی قرار گرفته است، ادغام کننده پاسخ عاطفی و شناخت است. در توسعه خاطرات جدید نقش دارد و با مقایسه ورودیهای محرک جدید با خاطراتی که قبلا ذخیره شدهاند، پاسخ رفتاری ما را هدایت میکند.
سلولهای بنیادی
انواع سلولهای تمایز نیافته و پرتوان که به عنوان سلولهای بنیادی شناخته میشوند در مراحل جنینی، جنینی و بالغ تقریباً همه موجودات یافت میشوند. آنها توانایی تبدیل شدن به انواع مختلف سلولهای تمایز یافته بر اساس توزیع مکانی و زمانی را دارند. این سلولها را میتوان بر اساس تمایز و منشاء طبقه بندی کرد. سلولهای بنیادی مختص بافتها در اندامهایی یافت میشوند که در طول عمر پس از تولد و بزرگسالی تمایز یافتهاند و نقش اساسی در ترمیم اندام پس از آسیب دارند. خود نوسازی، کلونالیته و قدرت از ویژگیهای حیاتی سلولهای بنیادی هستند.
سلولهای بنیادی جنینی از زیگوت و بلاستوسیست مشتق میشوند تا سه لایه زایا را ایجاد کنند: اندودرم، مزودرم و اکتودرم. لایههای جوانه به یک اندام خاص بالغ میشوند. سلولهای بنیادی بافتی میتوانند در مغز استخوان، استخوان، کبد، مغز و غیره وجود داشته باشند، زیرا سلولهای پیشساز خاصی که به اندامزایی کمک میکنند، تمایز نهایی ندارند.
مسیر داخل بینی برای تجویز سلولهای بنیادی
درمان با سلولهای بنیادی دارای خواص بالینی مهمی در درمان اختلالات مرتبط با CNS است. یکی از موانع اصلی در انتقال سلولهای بنیادی یا هر نوع دارو به CNS، سد خونی مغزی (BBB) است. استفاده از تزریقهای استریوتاکتیک یا داخل نخاعی معمولاً برای درمان سلولهای بنیادی در مغز ضروری است. روش تهاجمی استفاده از پیوند سلولهای بنیادی را در درمان بیماریهای عصبی محدود میکند. مطالعات متعدد نشان دادهاند که یک کاربرد داخل بینی (INA) میتواند BBB را دور بزند و مولکولها و ماکرومولکولهای کوچک را به CNS منتقل کند. علاوه بر این، INA کمتر تهاجمی و قابل اعتمادتر از تزریق استریوتاکتیک مغز و تزریق داخل نخاعی است. INA هیچ ویژگی بیماری ندارد، اما مزایای استفاده گسترده از آن را در طیف وسیعی از اختلالات عصبی نیز نشان میدهد. INA به روشهای مختلفی نسبت به تزریق داخل وریدی ارجحیت دارد: (1) تا حد زیادی عوامل درمانی را به CNS تحویل میدهد. (2) از متابولیسم عبور اول جلوگیری میکند. (3) غیر تهاجمی و استفاده از آن ساده است و در صورت نیاز امکان تجویز مکرر را فراهم میکند. (4) عوارض جانبی آن کاهش مییابد زیرا هیچ اندام سالم دیگری در معرض عامل درمانی قرار نمیگیرد.
استفاده از سلولهای بنیادی پرتوان القایی (iPSCs) برای درک پاتوفیزیولوژی افسردگی
سلولهای سوماتیک بالغ از طریق بیان ژنتیکی اجباری و پروتئینهایی که برای حفظ صفات تعیینکننده سلولهای ES حیاتی هستند، به صورت ژنتیکی به حالت سلولمانند بنیادی جنینی (ES) تبدیل شدهاند که منجر به iPSC میشود. iPSCهای انسانی (hiPSCs) امکان بازآفرینی فنوتیپهای سلولی، معمولاً در افسردگی و جستجوی درمانهای ضد افسردگی جدید را فراهم میکنند. علاوه بر این، hiPSCها برای تأیید اثربخشی ضد افسردگی موجود، و برای ارائه اطلاعات جدید در مورد علل بیماریزایی افسردگی استفاده میشوند. بینظمیهای سیگنال دهی جوجه تیغی در HiPSCs افراد مبتلا به افسردگی دوقطبی گزارش شده است، که نشان میدهد این انحراف میتواند به طور بالقوه با افسردگی مرتبط باشد.
سلولهای بنیادی مزانشیمی و افسردگی: یک مکانیسم درمانی
سلولهای بنیادی مزانشیمی نوع متنوعی از سلولهای بنیادی استرومایی هستند که میتوانند از انواع بافتهای بالغ، مانند بند ناف، پولیپهای آندومتر، مغز استخوان، بافت چربی و غیره جدا شوند. آنها میتوانند به سلولهای دودمان مزودرمی مانند استئوسیتها، سلولهای چربی، کندروسیتها و برخی دودمانهای جنینی دیگر جدا شوند. وجود سلولهای بنیادی مزانشیمی اخیراً در منابع دیگری مانند خون قاعدگی نیز مشاهده شده است. این MSCها گزینه قابل توجهی برای کاربردهای بالینی و تجربی آینده هستند و احتمالاً منابع بیشتری از MSCها هنوز کشف نشدهاند. خواص چند توانی MSCها آنها را به گزینهای قابل توجه برای توسعه کاربردهای بالینی تبدیل میکند. چندین مطالعه همچنین فعالیت ضد التهابی سلولهای بنیادی مزانشیمی را مشاهده کردهاند. به طور قابلتوجهی، سلولهای بنیادی مزانشیمی توانایی کاهش بیان سیتوکینهای پیش التهابی IL-1β، IL-6 و TNF-α را دارند، که یکی از دلایل اصلی ایجاد افسردگی است. محققان اثر ضدافسردگی سلولهای بنیادی مزانشیمی بند ناف انسان (HUC-MSCs) را بر پلاریزاسیون میکروگلیال و علائم شبه افسردگی مرتبط با انفارکتوس میوکارد (MI) مطالعه کرد.
سلولهای بنیادی عصبی و افسردگی
NSC ها در سالهای اخیر با مطالعه منتشر شده گستردهای که روشن میکند که مغز بزرگسالان NSC های چند توان را حفظ میکند، در مقایسه با عقاید قدیمی مغز که یک اندام به طور کلی تغییر ناپذیر و ساکت است که انعطاف پذیری لازم برای بازسازی را ندارد، مورد توجه قرار گرفتهاند. با عموماً پذیرفتهشدهترین صفات متمایز، NSCها به سلولهای بنیادی بافتی نیز نسبت داده میشوند، که دارای قدرت تمایز نیافته ماندن بدون فنوتیپ مشخص شده در شرایط خاص، قدرت تقسیم و تکثیر (خود تجدید) هستند. همچنین توانایی تمایز به فرزندانی مانند نورونها، الیگودندروگلیا و آستروگلیا در شروع نوروژنز وجود دارد. آنها انواع منحصربفرد سلولهای توانا هستند که در نواحی نوروژنیک مغز پستانداران بالغ، مانند هیپوکامپ، ناحیه زیر بطنی و ساختارهای عصبی یافت میشوند و ممکن است نورونها را هم خود به خود و هم در پاسخ به ایجاد کنند.
درمانهای دارویی اخیر افسردگی متکی به داروهایی است که عمدتاً سیستمهای انتقالدهنده عصبی مونوآمین را هدف قرار میدهند. این کارایی با تاخیر چند هفته تا چند ماه قبل از نشان دادن بهبود بالینی دارد. از سوی دیگر، روانپزشکی دوران جذابی را پشت سر میگذارد. زمانی که با پیشرفتهای کنونی در ابزارهای ویرایش ژنوم ترکیب میشود، فناوری hiPSC گزینههای ابتکاری و متمایز را در مدلسازی بیماری و کشف دارو برای افسردگی ارائه میدهد. کاهش نوروژنز هیپوکامپ در افسردگی مشاهده شده است. این نشان میدهد که کمبود NG ممکن است باعث علائم افسردگی افسردگی شود و افزایش NG میتواند واسطه اثر ضد افسردگی و کاهش علائم باشد. علاوه بر این، همانطور که در مدلهای تجربی گزارش شده است، سلولهای بنیادی مزانشیمی تمایز یافته قابلیت درمانی امیدوارکنندهای در معکوس کردن رفتارهای شبه افسردگی دارند.
پایان مطلب/